دکلمهء شعر گله دارم از عشق

سیدرضاموسوی راضی سیدرضاموسوی راضی سیدرضاموسوی راضی · 1401/05/25 16:19 · خواندن 3 دقیقه

با صدای دوست عزیز و ارزشمندم

     مهندس محمدرضا کاکایی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

گله دارم از عشق ؛

     گله دارم بسیار ،

با همه بیرحمی

مرگ و پائیز مرا

             داد در دست بهار.

گله دارم از عشق،

گله دارم از تو،

که به تمهید دل و قصهٔ عشق

دل بیچارهٔ بی رنگم را

از کف سینه ربودی

 و نثارش کردی

          درد و رنج بسیار.

 

        تو چرا بردل چون شبنم من

اینهمه آتش سوزنده

مداوم ریزی.؟

      آسمان دل شیدای پراز مهرِ مرا

که چنان آبی دریاها بود

با غم و رنج و ستم آلودی

    و تن و روح مرا فرسودی.

       چه تورا سود نگار از این کار؟

 

      تو که پیشامد مطلوب بهاران بودی،

تو که در سینهٔ من ساکن و مهمان بودی ؛

تو امید دل شیدایی عاشق بودی،

       بی تو اکنون همه سویم دیوار

پیش رویم نه امید و روزن

      درد و غم برسر روزم آوار.

 

سرو بستان چو نباشد ببرم

      کی نوا سر بدهد سهر و هزار؛

 کومه ام پر زهیاهوی سراسیمهٔ شوم کفتار.

 

تو کجایی گل من ؟

تا کشی دست به آوار دلم

چون توئی عشق دلم را معمار؛

           چون توئی عشق و دلم را معمار.

 

             سیدرضاموسوی راضی 

 

این دکلمه سالها پیش توسط دوست ارزشمند و عزیزم جناب آقای محمدرضاکاکایی به انجام رسید. محمدرضا یکی از دُرهای گرانبهاییست که از دریای اینترنت بدستم آمده و به دوستی با او خرسندم و به وجود گرانقدرش افتخار میکنم. او که مهندس عمران است هنرمندی خوش صداست که کمتر کسی را در این زمانه میتوان یافت که چون او به اشعار حضرت حافظ احاطه و ارادت داشته باشد. اورا میتوان مرجعی دانست برای کسانی که در خواندن شعر حافظ دچار مشکل میشوند. این هنرمند ساکن تهران اصالتا از کردهای کرمانشاه است و غیور مردیست از خطهء عشق.

   با امید به اینکه از شنیدن این دکلمه راضی شده باشید از حضورتان تقاضا میشود که لطفا بی تفاوت عبور نکنید و با کامنتهای خود اشتباهاتم را گوشزد کنید و با لایکهای خود اعلام رضایت کنید تا اینها چراغی باشند فراروی این شاعر خدمتگزار و بتوانم با دلگرمی در جهت اقناع خاطرتان بکوشم.

   ارادتمند و خدمتگزارتان ؛ سیدرضاموسوی (راضی)