غزل اعتدال

سیدرضاموسوی راضی · 21:56 1401/05/06

غزل اعتدال در بحر رمل مثمن محذوف غزلی عاشقانه است با نیم نگاهی به مسائل روز که خواننده با دقت نظر در برخی ابیات آنها را می یابد.

   امیدوارم از خواندن این غزل لذت ببرید.

    

.

 

آنقدر خواندم اذان در کفر زلفت ؛ شد بلال

میدهم کفاره جانم تا شود حرمت ؛ حلال

 

شحنهء چشمت مرا تا انفرادی برده است

اعتصاب خشک و تر هم میکنم بهر وصال

 

شوق گردش در انارستان ناز سینه ات

کرده دل را بر سر و برگردن عقلم وبال

 

می چکد آب انار از ساغـــــــر لبهای تو

تا بنوشم از لبت، کر خواهیم یا کور و لال؟

 

می گذارم هـر چه فرمایی به سرعت در میان

خاطرت هم جمع از خود میدهم نه بیت مال

 

چون فرشته نیستی یا موجهای کاسپین

باز گردانی هـرآنچه داده ام را بی سؤال

 

نازنین یکدم سـرم بر دشت دامانت بگیر

تا بیفشانم سرشک و باتو گویم عرضحال

 

غیر آغوشت ندارم مأمن امنی ســـــراغ

لیک پیوسته گریزی از کفم همچون غزال

 

تا ببینی اشتیاقم را بــــه مغناطیس خود

میروی هرسو؛ دلم پر میکشد در آن مَحال

 

تا پریشان مو شدی ؛ راضی پریشان گو شده

گــــر نپرسی حال او ، خارج شود از اعتدال.

 

سیدرضاموسوی راضی

💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖

 

لطفا با حمایت از این شاعر بی ادعا در کامنتهای خود نقطه نظراتتان را به اطلاعم برسانید تا ان شاالله در کارهای آتی بکار بندم. رضایت شما مخاطبین همراه برایم حائز اهمیت است و کامنتهایتان  حامل  پیام مهرتان خواهد بود.